جدول جو
جدول جو

معنی عمر عامری - جستجوی لغت در جدول جو

عمر عامری
(عُ مَ)
نام مردی است و آن معدول از ’عامر’ باشد، لذا غیرمنصرف است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُمَ رِ عَ بَ)
ابن ابراهیم بن عبدالله عکبری، مکنی به ابوحفص و مشهور به ابن مسلم. وی فقیه بود و درهشتم جمادی الاّخر سال 387 ه. ق. درگذشت. او راست: 1- الخلاف بین احمد و مالک. 2- شرح الخرقی. 3- محاسبه النفس و الجوارح. 4- المقنع. (از معجم المؤلفین و الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: طبقات الحنابلۀفراء ص 354 و مناقب الامام احمد بن جوزی، نسخۀ خطی
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مِ)
ابن عبیدالله بن حرث بن رحضه بن عامر بن رواحه بن حجر بن معیص بن عامر بن لؤی قرشی عامری. ابن عبدالبرکان گوید که وی در روز فتح، اسلام آورد و در روز یمامه بقتل رسید. (از الاصابۀ ابن حجر ج 4 قسم اول)
ابن مجاهدبن یوسف عامری. ملقب به اقبال الدوله. دومین و آخرین تن از امرای دانیه. رجوع به علی (ابن مجاهدبن یوسف...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن احوص بن جعفر عامری، از بنی کلاب بن عامر بن صعصعه، مکنی به ابویزید. از شعرای جاهلی بود و در ایام ’حرب الفجار’ میزیست و درباره این حرب شعری دارد. (از الاعلام زرکلی از المرزبانی ص 275 و سمطاللاّلی ص 377)
ابن مالک بن طفیل. از تابعیان بوده. (از منتهی الارب)
ابن حارث ازدی. از تابعیان بود. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ عَ جَ)
ابن ابراهیم بن عبدالله حلبی عجمی شافعی. ملقب به کمال الدین. فقیه بود. در سال 704 ه. ق. متولد شد و به سال 777 ه. ق. در حلب درگذشت. او را تألیفاتی در فقه است. (از معجم المؤلفین از شذرات الذهب ابن عماد ج 6 ص 253)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ اُ مَ)
ابن عبدالعزیز بن مروان بن حکم اموی قرشی، مکنی به ابوحفص. وی هفتمین خلیفۀ بنی امیه و خلیفه ای صالح و عادل بود لذا برخی او را پنجمین از خلفای راشدین خوانده اند. بسال 61 ه. ق. در مدینه متولد شد و در عهد ولید بن عبدالملک والی همان شهر گشت. سپس به وزارت سلیمان بن عبدالملک در شام رسید. و در سال 99 ه. ق. پس از سلیمان، در مسجد دمشق با وی برای خلافت بیعت شد. وی نخستین کسی است از بنی امیه که مردم را از سب و ناسزاگویی به حضرت علی بن ابی طالب (ع) بازداشت. او را در ادارۀ مملکت روشی خاص بود بدینسان که به عاملان خویش آزادی کامل در امور می بخشید و آنها فقط در کارهای پیچیده و لاینحل ملزم به مشورت با خلیفه میشدند. شریف رضی در رثای وی قصیده ای به این مطلع دارد:
یا ابن عبدالعزیز، لو بکت العین
فتی من امیه، لبکیتک.
عمر بن عبدالعزیز پس از دو سال و نیم خلافت در سال 101 ه. ق. درگذشت و گویندکه وی را مسموم کردند. (از الاعلام زرکی چ 2 ج 5 ص 209). رجوع به مآخذ ذیل شود: فوات الوفیات ج 2 ص 105، تهذیب التهذیب ج 7 ص 475، صفهالصفوه ج 2 ص 63، تاریخ ابن اثیر ج 5 ص 22، تاریخ ابن خلدون ج 3 ص 76، تاریخ طبری ج 8 ص 137، تاریخ مسعودی ج 2 ص 131 و حبیب السیر چ خیام ج 2
لغت نامه دهخدا